شروع وبلاگشروع وبلاگ، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

کوچولوی آرزوهام

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید   وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها میکشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم میچشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی وعاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد آدم زمینی تر شد و  عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آ...
30 مرداد 1395

نیودنت خسته کننده ست.....

نبودنت......خیلی خسته کننده ست.... لحظه ها دقیقه ها ساعت ها روزها ماه ها...میگذرن بدون تو.....چقدر رویا دارم برای روزایی که تو هستی. .... برای روزهایی که دو نفره ست.....سه نفره ست ....چهاز تفره سا.....پنج نفره ست....... ولی الان تو نیستی پای بی حوصلگی هامو میکشم وسط......میندازم گردن نبودنت اگه تو باشی هر وقت اراده کنم میتونم برات بتویسم و ساعت ها ساعت ها بگذره و من هنوز پر از یه دنیادحرف و خاطره باشم...... کی قراره تو زندگیم باشی؟ چه سخته نبودنت......کی این روزا تموم میشه؟؟؟؟ بی تو.....بی شب افروزی ماندنت...من که هیچ آسمان هم زمين میخورد.......    
23 مرداد 1395

قصه موعود هزارو یکمین شب.......

تا دست ب قلم میبرم سراغتو میگیرن کلمات.... سراغ تویی که نبض همه واژه هامی..... واژه هایی که در انتظار آمدنت می تپند.... اصلا از تو که مینویسم ب واژه های خودم حسودی میکنم..... مینویسم برای تو... من به تو با قلم عشق خودم نزدیکم... تویی که داروندار منی و‌ندارمت.... تویی که بی هوای خیالت نفس رویاهام میگیره.... تویی که فکرم ب منتهای جمالت نمی رسد..... تو از هرچه در خیال من آمد نکوتری.... فکر کردن به تو فقط یه نتیجه داره: هربار بیشتر دوست دارمت....هربار عاشق ترت میشم..... ببین چقدر رویای تو قشنگه......اگه خودت باشی چه غوغایی میشه...... تو یه فرشته ای.....فرشته نجات برای من..... منم یه...
22 مرداد 1395
1